کد مطلب:28762 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146

حرقوص بن زهیر












حرقوص، از اصحاب پیامبر اسلام بود[1]؛ امّا مبانی اعتقادی مستحكمی نداشت. بر خورد اهانت آمیز او با پیامبر خدا در جریان تقسیم غنایم جنگ حُنین، گواه روشنی بر این مدّعاست.[2].

حرقوص، همان كس است كه عمر بن خطّاب به وی فرمان داد تا سركشی هرمزان در خوزستان را سركوب سازد و او نیز در این مأموریّت پیروز شد.[3] وی از جمله شورشگران ضدّ عثمان بود.

نیز جملیان به قتل او كمر بستند، امّا وی توانست از چنگشان بگریزد.[4].

در روزگار خلافت أمیر مؤمنان، حرقوص از یاران وی بود؛ امّا در صِفّین، فریفته نیرنگ عمرو بن عاص شد و رویاروی امام علیه السلام ایستاد و نقشی مهم در قبولاندنِ حكمیّت، در پیِ آن زمینه های انحراف آمیز فكری و روانی داشت؛ زمینه هایی كه پیشتر به آنها اشاره كردیم.

او مهره ای مؤثّر در سازماندهی خوارج برای جنگ با امام علیه السلام بود.

نیز وی در دشمنی با امام علیه السلام و كینه ورزی ضدّ ایشان، افراط می ورزید.[5] او گر چه فرماندهی نهروانیان را نپذیرفت، ولی در جنگ نهروان، فرمانده پیاده نظام شد[6] و امام علیه السلام او را در همین نبرد به قتل رساند.[7].

پیامبر خدا قبلاً هلاكت او را در نهروان و نیز چگونگی آن را خبر داده بود. پس از نبرد نهروان، امام علیه السلام گفت:«او را بیابید!». او را نیافتند. امام علیه السلام به تأكید، دو یا سه بار فرمود:«باز گردید! به خدا سوگند، نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده». آن گاه، او را در ویرانه ای یافتند.[8].

این تأكید، از سویی نشان دهنده حقّانیت امام علیه السلام است و از دیگر سو، انحراف و گم راهیِ پا بر جای خوارج را نشان می دهد و نیز حركتی است برای استوار ساختنِ قلب های سپاهیان امام علیه السلام كه جنگیدن با گروهی متظاهر به زهد و عبادت، بر ایشان گران آمده بود.

به همین سان، امام علیه السلام بارها در جنگ نهروان، بر حقّانیت راه خویش و یارانش پای فشرد.

2659. الإرشاد:آن گاه كه پیامبر خدا غنیمت های حُنَین را تقسیم كرد، مردی درازْ قامت با چهره ای گندمگون و گوژپشت، پیش آمد كه نشانِ سجده میان دو چشمش بود. پس سلام [ جمعی] داد؛ ولی به شخص پیامبر صلی الله علیه وآله خطاب سلام نكرد و آن گاه گفت:دیدم كه با این غنیمت ها چه كردی.

فرمود:«چه دیدی؟».

گفت:ندیدم كه عدالت ورزی!

پیامبر خدا خشمگین گشت و فرمود:«وای بر تو! اگر عدالت نزد من نباشد، نزدِ چه كسی خواهد بود؟».

مسلمانان گفتند:آیا وی را نكشیم؟.

فرمود:«او را وا گذارید. زود است كه وی پیروانی یابد كه از دین خارج می شوند، چنان كه تیر از هدف در می گذرد. خداوند، ایشان را به دستِ كسی می كشد كه محبوب ترینِ آفریدگان نزد وی پس از من است».

پس امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام او را در شمار خوارج و در نبرد نهروان، به قتل رساند.[9].

2660. صحیح مُسْلِم - به نقل از جابر بن عبد اللَّه -:در بازگشت از غزوه حُنین، در جِعرانه، پیامبر خدا از [ دامانِ ]جامه بِلال، نقره[ های غنایم] را بر می گرفت و به رزمندگان عطا می كرد. در این حال، مردی نزد وی آمد و گفت:ای محمّد! عدالت پیشه كن!

فرمود:«وای بر تو! اگر من عدالت نورزم، چه كسی عدالت می ورزد؟ اگر من عادل نبودم، تو زیان و خسران می دیدی».

عمر بن خطّاب گفت:ای پیامبر خدا! مرا وا گذار تا این منافق را بكشم.

فرمود:«پناه بر خدا از این كه مردم بگویند من یارانم را می كشم! این فرد و یارانش قرآن می خوانند، امّا [ قرآن] از گلوهاشان در نمی گذرد؛ و از دین خارج می شوند، آن گونه كه تیر از هدف خارج می شود».[10].

2661. السّنّة - به نقل از عبد اللَّه بن عمرو بن عاص:مردی نزد پیامبر صلی الله علیه وآله، در حالی كه مشغول تقسیم طلاهای [ غنیمتیِ] نبرد حنین بود، آمد و گفت:ای محمد! عدالت پیشه كن!

فرمود:«وای بر تو! اگر من عدالت نورزم، آن را نزد چه كس می توان یافت؟».

سپس فرمود:«زود باشد كه گروهی همچون این فرد بیایند كه كتاب خدا را طلب می كنند، امّا دشمنانِ آن اند؛ و كتاب خدا را قرائت می كنند؛ و سرهاشان را می تراشند. هر گاه خروج كردند، گردن هاشان را بزنید».[11].

2662. صحیح البخاری - به نقل از ابو سَلَمة بن عبد الرحمان -:ابو سعید خُدْری گفت:در آن حال كه نزد پیامبر خدا بودیم و او غنایم را تقسیم می نمود، مردی از بنی تمیم، [ با كنیه] ذو الخُوَیصِرَه، به حضور او آمد و گفت:ای پیامبر خدا! عدالت ورز!

فرمود:«وای بر تو! اگر من عدالت نورزم، چه كس عدالت می ورزد؟ اگر من عدالت نورزم، تو زیان كرده ای و خسران دیده ای».

عمر گفت:ای پیامبر خدا! مرا اجازت فرما كه گردن او را بزنم.

فرمود:«او را وا گذار! همانا وی را یارانی خواهد بود كه هر یك از شما، نماز و روزه خود را پیشِ نماز و روزه ایشان كوچك می شمارد؛ قرآن را قرائت می كنند، امّا از ترقُوه شان فراتر نمی رود؛ از دین بیرون می روند، همان سان كه تیر از هدف در می گذرد. [ آن گاه تیرانداز] به پیكان تیرش می نگرد و چیزی (اثری) از خون در آن نمی یابد. سپس به بند پیكان نگاه می كند و باز چیزی نمی بیند. سپس به میانه پَر و پیكان می نگرد و باز هم چیزی نمی یابد آن گاه، پرِ تیر را می بیند و در آن هم چیزی نمی جوید؛ در حالی كه تیر از سِرگین و خونِ [ حیوانِ شكار شده ]گذشته [ و از شدّت سرعت چیزی در آن نمانده] است.

نشانه [ دار] ایشان، مردی است سیاه كه یكی از بازوانش همانند پستان زن یا همچون پاره گوشتی است كه در دهان جویده شده باشد؛ و آنان هنگامی خروج می كنند كه مردم، دچار تفرقه می شوند».

ابو سعید گفت:من گواهی می دهم كه این سخن را از پیامبر خدا شنیدم و [ نیز ]گواهی می دهم كه علی بن ابی طالب با ایشان جنگید و من، خود، همراه وی بودم. آن گاه فرمان داد آن مرد را بیابند و چون یافته و آورده شد، در او نگریستم و همان ویژگی كه پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده بود، در او دیدم.[12].

2663. الكامل:روایت شده كه مردی سیاه كه جامه ای بس سپید بر تن داشت، نزد پیامبر خدا آمد كه مشغول تقسیم غنیمت های خیبر بود و تنها از آنِ كسانی می شد كه در حُدَیبیه حاضر بوده اند. آن مرد به پیامبرصلی الله علیه وآله گفت:امروز عدالت نورزیده ای!

پیامبر خدا خشمگین شد، چندان كه خشم بر چهره اش پدیدار گشت.

عمر بن خطّاب گفت:ای پیامبر خدا! آیا او را نكشم؟

فرمود:«به زودی برای او و یارانش خبری خواهد بود».

در روایتی دیگر، آمده است كه پیامبر خدا به آن مرد گفت:«وای بر تو! اگر من عدالت پیش نگرفته باشم، چه كسی عدالت ورزیده است؟».

سپس به ابو بكر فرمود:«او را بكش!».

او رفت و سپس برگشت و گفت:ای پیامبر خدا! او را در حال ركوع دیدم.

سپس به عمر فرمود:«او را بكش!».

او رفت و سپس برگشت و گفت:ای پیامبر خدا! او را در حال سجده دیدم.

آن گاه به علی علیه السلام فرمود:«او را بكش!».

او رفت و سپس برگشت و گفت:«ای پیامبر خدا! او را ندیدم».[13].

2664. مسند أبو یَعلی - به نقل از اَنَس بن مالك:در زمانه پیامبر خدا مردی بود كه همراه پیامبر صلی الله علیه وآله می جنگید و آن گاه كه بر می گشت و بار خود را فرو می گذاشت، به مسجد پیامبر روی می نهاد و در آن به نماز می پرداخت و نماز را به درازا برگزار می كرد، چندان كه برخی از یاران پیامبر صلی الله علیه وآله می پنداشتند كه وی از آنان برتر است.

روزی، در حالی كه پیامبر خدا میان یارانش نشسته بود، آن مرد عبور كرد (یا پیامبر خدا خود در پیِ وی فرستاده بود یا او، خود، بدان جا آمده بود). برخی از یاران پیامبر به او گفتند:ای پیامبر خدا! این، همان مرد است.

چون پیامبر خدا او را در حالِ پیش آمدن دید، فرمود:«سوگند به كسی كه جانم در دست اوست، همانا میان دو چشم وی، نشانه ای از شیطان است».

هنگامی كه او در كنار مجلس ایستاد، پیامبر خدا به وی فرمود:«آیا چون كنار این مجلس ایستادی، در دل خویش نگفتی:در میان این افراد، كسی بهتر از من نیست؟!».

گفت:آری.[14].









    1. تاریخ الطبری:76/4، اُسد الغابة:1127/714/1 و 1541/214/2.
    2. ر. ك:ح 2659.
    3. اُسد الغابة:1127/714/1، الإصابة:1666/44/2، تاریخ الطبری:76/4.
    4. تاریخ الطبری:472/4.
    5. تاریخ الطبری:72/5.
    6. تاریخ الطبری:85/5، الكامل فی التاریخ:405/2، الأخبار الطوال:210.
    7. كشف الغمّة:266/1، الفتوح:273/4.
    8. صحیح مسلم:157 749/2، تاریخ بغداد:5453/305/10، البدایة والنهایة:292/7.
    9. الإرشاد:148/1، إعلام الوری:387/1، كشف الغمّة:225/1.
    10. صحیح مسلم:142/740/2، السنن الكبری، نسایی:8087/31/5.
    11. السنّة، ابن ابی عاصم:944/446، المستدرك علی الصحیحین:2644/159/2.
    12. صحیح البخاری:3414/1321/3، صحیح مسلم:148/744/2، اُسد الغابة:1541/214/2.
    13. الكامل:1108/3، دعائم الإسلام:389/1.
    14. مسند أبی یعلی:4113/154/4. نیز، ر. ك:مناقب آل أبی طالب:187/3.